کسی میخونه؟؟؟ :(
سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ق.ظ
اولین خواستگار اگه بهش بشه گفت خواستگار خخخخ تقریبا بعد از دو سال که رفتیم "زی زی"(زنجون) پیداش شد.برادر شوهر خاله ام که تو یکی از روستاهای زی زی بودن و فقط خانواده اش منو دیده بودن ... ولی خب شرط گذاشتن که من اگه قبول کنم برم روستا زندگی کنم. ور دل مامانش :| (عجب زمونه ایی شده واسه دختر شرط میذارن :/)
خب از اونجایی که اینا منو نشناختن و نمیدونن من نمیتونم برم ببعی بدوشم :( خیلی محترمانه ردشون کردیم.
هعییی اینم گذشت...
کنکورمو خراب کرده بودم و رتبه ام 21هزار شده بود . به معنای واقعیه کلمه گند زدم :/ نمیتونستم رشته کامپیوتر برم .ولی تصمیم گرفتم برم رشته ی فیزیک چون اصلا حوصله ی دوباره کنکور دادن رو نداشتم . از طرفیم همیشه علومم خوب بود :)
باخودم گفتم مهم اینه که برم دانشگاه رشته اش عیب نداره. روزانه فیزیک دانشگاه زنجان قبول شدم .ورودیه بهمن بودم و باعث شد بازم استراحت کنم تا بهمن بشه.
بهمن ماه رفتم دانشگاه . تصورم از دانشگاه چیز دیگه ای بود ولی خب روزای خوبی بود . ترم اول تموم نشده بود که وسطای فروردین ماه یه خواستگار پیدا شد واسه این دختر دلبر ....
۹۵/۰۵/۰۵