هیچ کسم

دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست...

هیچ کسم

دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست...

هیچ کسم

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ ، بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی؟
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ...


خاطرات یک ن ز ن

پیوندها

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

بعد از مدتها میخوام بنویسم 
از حس و حال الانم 
من دیگه اون آدم سابق نیستم دارم تمام تلاشمو میکنم که خدا بهم لطفی کنه و اونو بهم برسونه ! بودنش در زندگی مسلما پاداش کارای خوبیه که مادرم کرده . خدایا میشه دل مادرمو با اومدن اون به زندگیم شاد کنی؟؟؟؟
امام زاده ی زندگی من 
تو تکمیل کننده ی دین و دنیا و عاقبت بخیری منی !
لطفا بیا و بمان . قول میدم همه جوره پات وایسم . قول میدم بهترین باشم برات .تو آرزوی بچگی من بودی که داری محقق میشی 
نمیخوام یه احساس یه طرفه باشه .... خدایا راضیش کن :(
.
.
.
 
+ بعدا نوشت : امام زاده یه طلبه سید بود که پسر امام جماعت محلمون بود ...اما متاسفانه یا خوشبختانه ... حتی نیومد منو ببینه بعد بگه نمیخوام ... یهو فهمیدم زن گرفته ... از اونموقه زده شدم از مسجد و امام جماعتمونو همسرش و هر کسی که اونجاست ... چرا اینجوری شدم ؟؟؟ :/  این حس چیه ؟ تنفر ؟ حسادت ؟ دل شکسته ؟ نمیدونم ...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۹:۵۶
مهربانو